ابراهیم زاده آملی عبدالله




 
این نوشتار برآنست تا علم کلام را در حوزه تفکر اسلامى معرفى کرده، جایگاه و نقش سازنده و تعیین کننده این علم دینى و دارندگان آن یعنى متکلمان را آشکار سازد و نشان دهد که پاسدارى از حریم دین از طریق تبیین مستدل، پاسخ‌گویى به پرسش‌ها و دفع شبهات، کارکرد درخشان این علم است. در بررسى جایگاه و نقش علم کلام اسلامى به نقش ممتاز آن در زمینه سازى براى پیدایش سایر علوم و معارف دینى نیز پرداخته می‌شود و در این رهگذر است که رابطه این علم دینى ـ اعتقادى با علوم دینى دیگر آشکار می‌شود. به سبب اهمیت علم کلام و شرافت آن، جایگاه والای متکلمان نیز تبیین می‌گردد. افزون بر اینکه ائمه معصومین مشوّق این مجاهدان عرصه دفاع از باورهای دینی بوده‌اند.
واژه های کلیدی: علم کلام، علوم اسلامى، فلسفه، متکلمان.

طرح مسئله

بی‌تردید دفاع از عقاید دینى، جایگاه ممتاز و نقش برجسته‌ای در بالندگی اصل دین دارد؛ به‌گونه‌اى که حیات و دوام بالنده اصل دین، علوم دینى و دین‌داران در گرو حیات و دوام بالنده آن است. چنین مطلبی مشترک همه ادیان و مذاهب بوده، اختصاص به دین و مذهب خاصى ندارد. از این رو در اسلام نیز برای رونق معارف دینی از روش دفاع از عقاید به نحو کلامی بهره برده شده است.
با مرورى بر تاریخ اسلام این حقیقت به خوبى آشکار می‌شود که هر گاه علوم عقلى ـ استدلالى به‌ویژه علم کلام و در پی آن متکلمان، در جایگاه حقیقى خود قرار گرفته، به ایفاى نقش ‌پرداختند، دین و معارف دینى رونق یافت و مؤمنان و دین‌داران از آسیب‌هاى شبهه، تردید و ابهام برکنار شدند یا کمتر در معرض این گونه آسیب‌ها قرار گرفتند و در نتیجه متدینان از نشاط روحى و اطمینان قلبى برآمده از ایمان مستحکم دینى برخوردار گردیدند. در برابر، در هر برهه زمانى که علوم عقلى و کلام مهجور ماند و متکلمان و حکیمان دینى ایفاى نقش نکردند، جمود، تحجرگرایى و تعبد غیرعقلانى بر جوامع اسلامى سایه افکن شد و در نتیجه حوزه‌هاى علمى ـ اسلامى از نشاط و بالندگى مورد انتظار و دین از حیات بالنده و پویا فاصله گرفت و دین‌داران بیشتر در معرض آسیبهاى دینى و اعتقادى قرار گرفتند و از هجوم انبوه و انواع پرسشها و شبهات بى‌پاسخ درامان نماندند؛ چراکه از توان علمى ـ کلامى کافى براى پاسخ‌گویى به پرسشها و مقابله هوشمندانه با شبهات، برخوردار نبودند.
گرچه امروزه به دلیل روشنگری‌هاى صورت گرفته ـ در پرتو تحوّل فرهنگى برآمده از انقلاب اسلامى ایران ـ تا حدودى جایگاه این علم دینى و بانیان آن براى عموم و خواص تحصیل کرده حوزه و دانشگاه آشکار شده است، ولى با نگاهى دقیق‌تر به حوزه‌هاى علوم دینى و به فضای جامعه اسلامى، روشن می‌شود که جایگاه علوم دینى ـ اعتقادى «حکمت و کلام» و قدر و منزلت حکیمان و متکلمان نیازمند تبیین شایسته و روشنگرانه است.
این نوشتار گامى در راستاى تبیین دقیقتر و بیشتر ماهیت علم کلام و نقش‌هاى آن و تأثیر دارندگان آن در دین و میان دین‌داران است.

موضوع علم کلام

پیش از تعریف علم کلام، تبیین موضوع این علم ضروری است تا با مددگیری از آن، تعریفی که کلام را از دیگر علوم متمایز می‌کند، ارائه شود. چنان‌که هدف از تعریف در امورى که داراى واقعیت خارج از ذهن نیستند، و به اصطلاح از سنخ موجودات خارجى محسوب نمى‌شوند، بلکه از نوع مفاهیم ذهنى و معارف عقلى‌اند، صرف تمییز و تشخیص معرَف (چیزى که مورد تعریف واقع می‌شود) از چیزهاى دیگر است، هدف از تعریف مطلق علوم و از جمله علم کلام نیز، جدا کردن آنها از یکدیگر از طریق جداسازى مسائل و موضوعات آنها خواهد بود.
تعریف علم به واسطه بیان کردن موضوع آن یکى از رایج‌ترین تعریفها در میان اقسام تعریف علوم است ؛ که با توجه به ملاک تمایز علوم به تمایز موضوعات، از طریق بیان موضوع، موجب جداسازى علوم از یکدیگر شده، آنها را از هم متمایز و قابل تشخیص می‌‌کند؛ چنان‌که در تعریف فلسفه بیان موضوع شده است: «علمى که پیرامون موجود بما هو موجود بحث می‌کند.» (ملاصدرا، 1379 : 1/24 ـ 25)
درباره موضوع علم کلام از سوى صاحب نظران و متکلمان آراى مختلفى مطرح شده و موضوعات متفاوتى ارائه گردیده است که به برخی از این آرا اشاره می‌شود:
ـ ابن خلدون، موضوع علم کلام را «عقاید ایمانى» دانسته است. (ابن خلدون، 1961: 466)
ـ صاحب مواقف می‌نویسد: «موضوع علم کلام معلومات و دانستنی‌هاى خاصى است که در طریق اثبات عقاید دینى قرار می‌گیرند». (ایجى، 1412 : 1/40)
ـ قاضى ارموى، موضوع علم کلام را «ذات و صفات خداوند» می‌داند. او در توضیح این نظریه می‌نویسد: بحث در علم کلام درباره صفات ثبوتیه و سلبیه و افعال الهى است، اعم از آنچه که مربوط به امور دنیوى است، مانند چگونگى حدوث عالم و صدور آن از خداوند و خلق افعال بشر و کیفیت نظام عالم (اجتماع بشرى)، یعنى بحث درباره نبوت و توابع آن و از آنچه مربوط به آخرت است، مانند بحث درباره معاد و مسائل سمعى (نقلى) دیگر. (همان) بنا به نقل ابوالخیر در کشف الظنون، قدماى متکلمان نیز موضوع علم کلام را «ذات و صفات الهى» دانسته‌اند. (نقل از ربانى گلپایگانى، 1372: 23)
ـ گروه دیگرى از متکلمان، موضوع علم کلام را «موجود بما هو موجود» دانسته‌اند. (ر.ک: لاهیجى، 1383 : 43 ؛ تفتازانى، 1370 ـ 1371: 1/176) تفتازانى این قول را به قدما نسبت داده است. (همان) که دور از واقع است؛ زیرا در قرون اولیه اسلامى اصطلاحات خاص فلسفى، نظیر «موجود بما هو موجود» رایج و شناخته نبود، بلکه همان طور که محقق لاهیجى تصریح کرده است موضوع دانستن «موجود بما هو موجود» براى کلام، ویژه متأخران است. (همان)
بنابراین، چنان‌که شهید مطهرى فرمود، علم کلام جزو علومى است که داراى موضوع واحدى نیست، بلکه موضوع آن متعدد است. (مطهرى، 1385 : 3/62 ـ 63) حال که روشن شد موضوع علم کلام متعدد است این پرسش مطرح است که آیا این امور متعدد داراى وجه مشترک و قدر جامعى هستند و اگر چنین است امر جامع آنها چیست؟
بنابر آنچه از محقق طوسى نقل شده، این موضوعات و امور متعدد داراى قدر جامع و مشترکى هستند، و آن این که بازگشت همه آنها به مبدأ واحد «خداشناسى» و ذات و صفات اوست. (ربانى گلپایگانى، 1378: 32)
با این بیان، جامع، امرى خارج از موضوعات علم کلام نیست؛ زیرا همه موضوعات علم کلام سرانجام به خداشناسى منتهى می‌شوند. چه اینکه مسائلى چون نبوت و معاد نیز در حقیقت مربوط به فعل الهى است که خداوند به مقتضاى عدل و حکمت خود رهبرانى را براى هدایت انسانها مبعوث می‌کند و بر اساس آن انسانها را در سراى دیگر پاداش یا کیفر خواهد داد.
پس وحدت موضوعات مسائل کلام اعتبارى نخواهد بود، بلکه وحدت آنها حقیقى است؛ زیرا همه آنها به موضوع واحدى که ذات و صفات الهى است بازمی‌گردند، زیرا همه مباحثى که در ابواب مختلف این علم مطرح می‌شود و حتى آن دسته از مسائل کلامى که به طور مستقیم مربوط به عقاید دینى نیست؛ نظیر آنچه در رابطه با فلسفه احکام دینى مطرح می‌گردد، نیز در حقیقت ناظر به ذات یا صفات خداوند است.
نظریه ساختارشکن در این مبحث، نظریه کسانى است که موضوع علم کلام را «موجود بما هو موجود» دانسته‌اند که در این صورت با موضوع حکمت و فلسفه اولى یکى می‌شود. اکنون باید دید آیا موضوع «موجود بما هو موجود» نیز قابل بازگشت به قدر جامع موضوعات کلامى یعنى «ذات و صفات الهى» می‌باشد یا نه؟ نحوه ارجاع این موضوع به قدر جامع چگونه خواهد بود؟
حق آنست که عنوان «موجود بما هو موجود» در معنا و حقیقت امر، چیز دیگرى جز ذات اقدس اله نیست؛ زیرا همان طور که مسائل کلامى به نحوى یا به ذات واجب تعالى بر می‌گردند یا به فعل او، مسائل فلسفى و حکمت الهى نیز به نحوى به ذات واجب الوجود یا به شأنى از شئون فعلى او منتهى می‌شود.
توضیح آنکه با دقت در تعریف حکمت الهى به «علمى گفته می شود که از احوال موجود بما هو موجود بحث می‌کند»، (علامه طباطبایى، بى تا: 5) روشن می‌شود که بحث از موجود از پایین‌ترین درجه آن که هیولی اولی است آغاز می‌شود و به بالاترین مرتبه و عالی‌ترین درجه آن یعنی واجب الوجود ختم می‌شود. و بالاترین مرتبه وجود، جز ذات پاک خداوندى نیست.
طریق دوم برای توضیح ادعای فوق آنست که به غایت فلسفه و حکمت الهى توجه شود؛ چنان که علامه طباطبایی می‌نویسد: «غایَتُها مَعْرِفَةُ الْمَوْجُوداتِ عَلى وَجْهٍ کُلّىٍ وَ تَمییزُها مِما لَیْسِ بِمَوجُودٍ حَقیقىٍ»، (همان) یعنى هدف و غایت عمده و اصلى حکمت الهى تمییز دادن موجودات حقیقى از غیر حقیقى است. روشن است سلسله وجودات و موجودات حقیقى، حقیقت وجودى خویش را از «حَقیقَُةَ الْحَقایِق» و سر سلسله وجودات و موجودات حقیقى و نیز از علت اصلى و نخستین همه موجودات می‌گیرند؛ علتی که جز وجود واجب تعالى و خداى یکتاى بى همتا نیست؛ زیرا او را در حکمت الهى چنین توصیف کرده‌اند: «بَسیطُ الْحَقیقَةِ فَهُوَ تَمامُ کُلُّ الْاَشْیاءِ عَلى اَشْرَف وَ الْطَف وَ بَسیطُ الحَقیقَةِ واحِدٌ مِنْ جَمیعِ الوُجُوهِ، فَهُوَ کُلُ الوُجُودِ، کَما اَنَّ کُلَّهُ الوُجُودُ.» (ملاصدرا، 1386 ه : 6/110 ـ 112)
این حقیقتى است که علامه طباطبائى هم بر آن تصریح کرده، فرمود:
غایت حکمت و فلسفه تمییز دادن موجودات حقیقى از غیر حقیقى و شناختن علل و مبادى عالى و برتر و بویژه شناخت علت اولى (آفریدگار یکتا) و اسما و صفات علیاى او، همان خدائى که تمام سلسله موجودات به او منتهى مِی‌گردند، می‌باشد. (علامه طباطبایی، بی‌تا، 5)
بنابراین می‌‌توان نتیجه گرفت که عنوان «موجود بما هو موجود» که موضوع فلسفه و کلام است در واقع امر همان «خداى یکتاى یگانه» به عنوان کاملترین و عالى‌ترین موجود است؛ چرا که او «صِرف الوجود» است و صرف الوجود ثانی‌ بردار و تکرار شدنى نیست و بقیه موجودات ظل او و از لمعات و انوار وجودى آن ذات پاک بى‌همتا هستند.
بر این اساس است که مرحوم محقق لاهیجى نیز می‌‌نویسد:
رأى صحیح این است که میان موضوع علم کلام و فلسفه اولى فرقى قائل نشویم و بگوییم موضوع آن دو همان «موجود بما هو موجود» است، و فرق میان آنها مربوط به روش بحث و مبادى دلائل و قیاسات آنهاست؛ زیرا مبادى دلائل کلامى باید بر پایه اسلوب و روشى باشد که با آنچه در ظاهر شریعت اثبات گردیده، مطابقت داشته باشد. ولى شرط مزبور در مورد مبادى دلائل علم الهى (فلسفه اولى) معتبر نیست بلکه آنچه در آن اعتبار دارد این است که با قوانین عقلى هماهنگ باشد، خواه با ظواهر دینى مطابقت نماید و خواه مطابقت ننماید. و هرگاه مطابق نباشد آن ظواهر را به گونه‌اى که با قوانین عقلى هماهنگ باشد، تأویل می‌نماید. بنابراین، تمایز میان علم کلام و فلسفه اولى، مربوط به روش بحث آن دو می‌باشد، نه مربوط به موضوع آنها. اما رعایت این اصل معروف که تمایز علوم به تمایز موضوعات آنهاست، در مقایسه علوم شرعى با علوم فلسفى لازم نیست. همین اندازه کافى است که علوم هر یک از این دو حوزه، به واسطه موضوعات آنها از یکدیگر متمایز باشند؛ یعنى تمایز علوم شرعى از یکدیگر به تمایز موضوعات آنهاست؛ همین گونه است تمایز موضوعات علوم عقلى، ولى لازم نیست که ملاک تمایز علم شرعى از علم فلسفى نیز موضوع آنها باشد. (لاهیجى، بى‌تا: 11)

تعریف علم کلام

پس از آگاهى از موضوع علم کلام و نیز با توجه به این که تعریف علوم از طریق بیان موضوع آنها، رایج‌ترین و نافذترین تعریف‌هاست. اینک به تعریف علم کلام ‌پرداخته می‌شود.
گرچه براى علم کلام تعریف‌هاى متعددی از سوى حکما و متکلمان اسلامى ارائه شده است، (ر.ک: ربانى گلپایگانى :1372 33 ـ 39) ولى با توجه به این که هسته مرکزى و نیز قدر جامع موضوع علم کلام «ذات و صفات خدا» است، برخی در تعریف علم گفته‌اند:
«علم کلام، علمى است که درباره ذات، صفات و افعال خداوند بحث می‌کند.» (جرجانى، بى‌تا: 80)
ولى به نظر می‌‌رسد تعریف جامعتر و بهتر، این است که تنها به ذکر موضوع علم کلام در آن بسنده نشود، بلکه علاوه بر موضوع، به رسالت و غایت یا هدف علم کلام ـ که اثبات عقاید دینى و دفاع از آن با شیوه‌هاى استدلالى، کلامى است ـ نیز تصریح شود؛ از این رو، می‌توان گفت:
«علم کلام، علمى است که درباره اصول عقاید دینى به ویژه خداشناسى و توحید بحث می‌کند و با استفاده از روش‌هاى مختلف استدلال به اثبات آنها و پاسخ‌گویى به شبهات و اعتراضات مخالفان می‌پردازد.»

پیشینه علم کلام و چگونگى نامگذارى آن

در راستاى تبیین جایگاه و نقش علم کلام در اسلام، ضرورى است که به تاریخچه این علم و نحوه پیدایش و نامگذارى آن به این نام نیز پرداخته شود؛ زیرا پیشینه و چگونگى پیدایش یک علم، خود گویاى جایگاه مهم و نقش حساس آن علم است.
اصل و ریشه مباحث کلامى ـ اعتقادى و توحید و خداشناسى ـ به عنوان هسته مرکزى علم کلام ـ به آغاز پیدایش ادیان الهى و رسالت پیامبران و حتى نخستین پیامبر الهى، آدم برمى‌گردد.
اما در تاریخ پیدایش علم کلام در اسلام، و اینکه از چه زمانى در میان مسلمانان به طور آشکار و رسمى به عنوان یک علم مطرح شد، اختلاف نظر است. با این وجود مسلم است که در اسلام نیز بحث‌هاى کلامى در شکلهاى مختلف: آموزش اصول اعتقادى، مناظره و مجادله و نیز پرسش و پاسخ پیرامون مسائل اعتقادى ـ کلامى، از آغاز رسالت پیامبر عظیم‌الشأن اسلام در سطح گسترده مطرح بوده است و با این شیوه‌ها نیازهاى مسلمانان به آن مسائل توسط خود آن حضرت یا تربیت یافتگان راستین مکتبش، به ویژه حضرت على برآورده می‌شده است.
این شیوه‌هاى کلامى پس از رسول گرامى اسلام، از سوى امیرمؤمنان على تداوم یافت. موقعیت ممتاز علمى آن حضرت موجب شد تا او به عنوان تنها مرجع رسمى پاسخ‌گویى به پرسش‌هاى علمى، دینى و اعتقادى شناخته شده و هیچ رأى و نظرى مخالف رأى و نظر آن بزرگوار پذیرفته نشود.
اما پس از گذشت این دوران طلایى صدر اسلام، و با پیدایش فرقه‌هاى گوناگون مذاهب اسلامى از یک سو، و باز بودن درهاى جهان اسلام و آزادی طرح هر گونه مسائل علمى و اسلامى از سوى دیگر، زمینه فراهم شد تا هر کس بتواند آزادانه آرا و عقاید مذهبى خویش را پیرامون مسائل دینى ـ اسلامى مطرح کند. دراین میان برخى مسائل اعتقادى نظیر جبر و اختیار و مبحث عدل بیشتر مطرح بوده، بحثها و مناظرات بسیارى را به دنبال داشته است.
این مباحثات و مناظرات دینى ـ کلامى ادامه یافت و به مرور زمان شکل منظم‌تر و متکامل‌ترى پیدا کرده، در حوزه‌هاى درسى وارد شد و کرسى‌هاى درسى کلامى ـ اعتقادى را به خود اختصاص داد و به دنبال آن متکلمان چیره‌دستی تربیت شدند به نگارش کتب کلامى نیز اهتمام ورزیدند؛ در نتیجه مکاتب کلامى مستقل در کنار مذاهب اسلامى شکل گرفت. (ر.ک: لاهیجى، 1383: 44 ـ 48؛ مطهرى، بی‌تا: 12 ـ 15 و 18 ـ 22)
مشهورترین مکاتب کلامى اسلامى، یکى «مکتب کلامى عدلیه» و دیگرى «مکتب اشعریه» یا «اشاعره» یا «جبریه» از اهل سنت است؛ مکتب کلامى عدلیه که ترکیبى از کلام شیعى و معتزلى از اهل سنّت است با الهام از نقطه نظرات ائمه به ویژه پیشواى اوّل و ششم در مسائل کلامى ـ اعتقادى، شکل گرفته و به نام «عدلیّه» یا «عدلیّون» شهرت یافته است. اگر چه معتزلی‌ها در همه مسائل کلامى ـ اعتقادى از دیدگاه ائمه معصومین به‌ویژه على پیروى نکرده و در نتیجه در آن مسائل دچار انحراف گشته و راه خطا پیموده‌اند، ولى در بسیارى از مسائل کلامى مهم به‌ویژه مسأله توحید و نیز عدل الهى از دیدگاه على پیروى کرده‌اند، که به همین دلیل، آنها را به همراه شیعه امامیّه، «عدلیّه» می‌گویند و در برابر، اشاعره را «جبریّه» گویند. اشاعره، گرچه به طور رسمى و صریح منکر عدل الهى نیستند، ولى به خاطر این که منکر حسن و قبح عقلى هستند، تفسیر و تبیینى که از عدل ارائه می‌کنند در واقع عدل الهى را از محتوا و معنى واقعی‌اش تهى می‌سازند.
در دیدگاه «عدلیه»، خداوند متعال، عادل و حکیم بوده، به حکم اینکه حکیم و عادل است کارهاى خود را با معیار و مقیاس عدل و حکمت انجام می‌دهد؛ به تعبیر رساتر، آن کارهایى که در سنجش عقل و حکمت خوب و پسندیده است، از او سر می‌زند و کارهایى که در مقیاس عقل و حکمت ناپسند و زشت شمرده شود، هرگز انجام نمی‌دهد. ولى اشاعره، به لحاظ اینکه بر مدار عقل و حکمت بودن افعال الهى را به شدت نفى می‌کنند ـ که آن نیز از انکار حسن و قبح عقلى و نفى دایر مدار بودن کارهاى خداوند بر اساس عقل و حکمت بر می‌خیزد ـ عدل را همان فعلی می‌دانند که از خداوند سر زند؛ زیرا عدل، خود حقیقتى نیست که بتوان آن را جداى از ذات حق تعالى توصیف کرده و معیارى براى افعال خداوند متعال قرار داد. پس هر آنچه را او پسندد و انجام دهد، عدل و پسندیده است؛ هر چند با ملاک عقل و حکمت، ظلم و ناپسند شمرده شود! (ر.ک: لاهیجى، 1372: 59 ـ 62؛ مطهرى، 1357: 14 ـ 22؛ سبحانى، 1382 :141 ـ 144)
البته بهره‌گیری متکلمان معتزله در مسائل کلامى ـ اعتقادى از فرمایشات پیشوایان معصوم به‌ویژه امام على ، هرگز به این معنا نیست که آنان در همه مسائل دینى ـ کلامى با دیدگاه‌هاى مکتب اهل‌بیت همراه و موافق بوده‌اند بلکه آنها در بسیارى از مسائل مهم کلامى از مکتب اهل بیت فاصله گرفته، در نتیجه دچار بدفهمى، انحراف و گمراهى شده‌اند.
پرسشی که در این مقام جای بررسی دارد، این است که نامگذارى علم کلام به چه نحو بوده و اینکه از چه تاریخى این اصطلاح بر علم و عقاید دینى اطلاق شده است؟ باید گفت: با مراجعه به متون تاریخى و روایى اسلام به دست می‌آید که از نیمه اول قرن دوم هجرى اصطلاح «کلام» و نیز واژه «متکلمان» به معناى معروف و معهود آن رایج شده است. که برخی از نمونه‌های حدیثی و روایات تاریخی آن ذکر می‌شود:
ـ ابن‌ابى‌العوجا (زندیق مشهور) نزد امام جعفر صادق آمد و گفت: «اَفَتَأْذَنُ لى فِى الْکَلامِ؟» آیا به من اجازه ورود در کلام را می‌دهى؟ امام پاسخ داد: «تَکَلَّمْ بِما شِئْتَ»: درباره هر چه می‌خواهى سخن بگو. (صدوق، 1398 : 253)
ـ جاثلیق (بزرگ اسقف‌هاى) نصرانى به نام «بریهه» با عده‌اى از روحانیان نصارى نزد هشام بن حکم ـ از اصحاب متکلم امام صادق ـ آمدند، جاثلیق به هشام گفت: «ما بَقِىَ مِنَ المُسْلِمینَ اَحَدٌ مِمَّنْ یُذْکَرُ بِالْعِلْمِ وَ الکَلامِ اِلّا وَ قَدْ ناظَرْتُهُ فِى النَّصرانیَّةِ فَما عِندَهُم شَىْءٌ وَ قَد جِئْتُ اُناظِرُکَ فِى الاِسْلامِ»؛ با همه مسلمانانى که به دانش و کلام شهرت دارند، درباره عقاید نصرانیت مناظره نموده‌‌ام، ولى چیزى نزد آنان نیافته‌‌ام (نتوانستند بر من چیره شده و مرا قانع کنند) اکنون آمده‌ام تا با تو مناظره کنم. (همان: 271)
ـ ابن‌ابى‌العوجا بار دیگر در مجلس امام صادق حضور یافت، ولى ساکت و خاموش نشست، امام به او فرمود: چرا سخن نمى‌گویى؟ پاسخ داد: عظمت و شخصیت شما مانع تکلم من گردیده است. آنگاه افزود: «اِنّى شاهَدْتُ العُلَماءَ وَ ناظَرْتُ المُتِکَلِّمینَ فَما تَداخِلْنى هَیْبَةً قَطُّ مِثلُ ما تَداخِلُنى مِنْ هَیبَتِکَ»، (کلینى، 1401 : 1/76) من دانشمندان بسیارى را دیده و با متکلمان زیادى مناظره نموده‌ام، ولى هرگز آن چنان هیبتى که از شما در من جاى گرفت، از دیگران نگرفته است!
در باب علت نامیده شدن این علم به «علم کلام»، می‌توان به وجوهی اشاره کرد:
ـ گروهى بر این عقیده‌اند که چون یکى از جنجالی‌ترین موضوعات مورد بحث در این علم، حدوث و قدم کلام الهى بود که به وقوع حوادث ناگوارى نیز انجامیده است، پس اصطلاح کلام در مورد این علم شهرت یافته است. (شهرستانى، 1400 : 30؛ ایجى، 1412 : 1/60) ولى به نظر می‌رسد که این وجه درست نباشد؛ زیرا بحث پیرامون حدوث و قدم کلام الهى که به جنجال و منازعه کشیده شده است، مربوط به قرن سوم هجرى است؛ درحالى‌که اصطلاح کلام در قرن دوم شایع بوده است.
ـ‌ برخى دیگر گفته‌اند رسم متکلمان بر این بود که مباحث خود را با عنوان «الکلام فى کذا» آغاز می‌کردند، به این صورت که هنگام بحث می‌گفتند: «کَلامُنَا الیَوْمَ فِى الحُسْنِ وَ القُبْحِ» یعنى سخن امروز ما در حسن و قبح است، و مانند آن. به این دلیل به تدریج واژه «کلام» براى این علم شهرت یافته است. (تفتازانى، 71 ـ 1370 : 1/164؛ حلبى، 1373 :32) ولى دلیلى بر عمومیت داشتن طرح این عنوان در همه مباحث در دست نیست. مضاف بر اینکه چنین شیوه‌ای در آغاز گفتار در علوم دیگر مانند تکلم در علم صرف، نحو، تفسیر و غیر آن هم رایج بوده است؛ پس باید آن علوم هم به نام علم کلام خوانده می‌شدند.
ـ وجه دیگرى که ذکر شده، این است که متکلمان براى اعلان استقلال و بى‌نیازى از فلاسفه که علم منطق را مورد استفاده قرار می‌دهند، واژه «کلام» را بر این علم نهاده‌اند؛ زیرا واژه کلام مترادف با منطق است. (شهرستانى،1400: 1/30؛ ایجى،1412: 1/60) اما این وجه هم درست نیست؛ زیرا اولا لازم می‌آید که اصطلاح کلام پس از ترجمه و نشر آثار فلسفى و منطقی یونانی، در میان مسلمانان رواج یافته باشد، که چنین نبوده است؛ چون پیش از آن دوره، این واژه در میان مسلمانان رایج بوده است. ثانیآ اینکه علم منطق اختصاص به فلسفه و فیلسوفان ندارد؛ زیرا علم منطق متکفّل روشهاى بحث، مناظره و استدلال است که هم در فلسفه کاربرد دارد و هم در علم کلام.
ـ وجه دیگرى هم گفته شده به اینکه چون این علم مایه قدرت یافتن متکلم بر تکلم و سخن در مسائل دینى ـ اعتقادى و نیز توانایى بر دفاع از دین در برابر شبهات و تهاجمات مخالفان و معاندان می‌شود، از این رو، این علم را «علم کلام» نامیده‌اند. (ابن خلدون، 1961 م: 465)
به نظر می‌رسد وجه اخیر از همه وجوهى که درباره علم کلام گفته‌اند بهتر و مناسب‌تر باشد؛ زیرا نخست آنکه با واقعیت‌هاى علم کلام بیشتر مطابقت دارد. چرا که در علم کلام بحث و مناظره با مخالفان نقش عمده‌اى ایفا می‌کند و دوم آنکه با تاریخ و علل پیدایش آن نیز منطبق است؛ چرا که پیدایش کلام اسلامى ـ به معناى بحث و گفتگو در زمینه عقاید دینى ـ و ظهور فرقه‌هاى کلامى ـ که از اواخر قرن اول هجرى آغاز می‌شود ـ با مناظره و جدل همراه بوده است. بلکه با وجود مناظرات و گفتگوى فراوان پیامبر و على با مخالفان ـ که در کتاب شریف احتجاج مرحوم طبرسى موجود است ـ می‌توان گفت حتى از زمان پیامبر اسلام نیز بخش عمده‌اى از مباحث کلامى و اعتقادى را مناظرات و مجادلات تشکیل می‌داد.
بر این اساس به خود بحث، گفتگو، مناظره، جدل و استدلال در مسائل اعتقادى و اصول دینى که موجب آشنایى عالم دینى بر فن مناظره و استدلال و توانایی‌اش بر اثبات و دفاع از عقاید دینى می‌شود، «علم کلام» و به عالم دینى که در مسائل دینى به بحث، مناظره و استدلال می‌پردازد، «متکلم» گویند. (ربانى گلپایگانى، 1372: 71 ـ 72؛ حلبى،1373: 30 ـ 31)
سخن مؤلف کتاب «احتجاج»، گواه روشنى بر این امر است؛ او می‌نویسد:
«آنچه مرا بر تألیف این کتاب برانگیخت، عدول و صرف‌نظر کردن گروهى از علماى امامیه از طریق احتجاج و روش جدال ـ هر چند بر حق ـ است. به گمان آنان پیامبر و ائمه هرگز مجادله نکرده‌اند و به پیروان خود نیز اجازه جدال نداده‌اند، بلکه آنان را نهى کرده و آن را نکوهش نموده‌اند. من بر آن شدم تا کتابى را تألیف کنم که دربرگیرنده نمونه‌هایى از گفتگوهاى آن پیشوایان معصوم در زمینه اصول و فروع با مخالفان ‌باشد. آنان در این گفتگوها از جدال به حق بهره گرفته‌اند. [در این کتاب نشان داده شده است که] نهى آن بزرگواران از مجادله، متوجه افراد ناتوان است که نمى‌توانند به خوبى از عهده‌اش برآیند، نه برجستگان و آزمودگان روش احتجاج که بر اهل لجاج غالب می‌آیند، بلکه این گونه افراد از جانب ائمه به انجام این کار مأموریت داشتند و به همین سبب به منزلت‌هاى والایى نائل آمدند و فضیلت‌هاى آنها رواج یافته است. (طبرسى، بی‌تا: 1/13)

عوامل پیدایش و گسترش علم کلام

برخى از عوامل مهم پیدایش و گسترش علم کلام در اسلام عبارتند از:
الف ـ جایگاه برجسته تفکر عقلانى در اسلام؛ با توجه به جایگاه بلند و ممتاز تفکر عقلانى در متون و منابع اسلامى می‌توان گفت مهم‌ترین عامل پیدایش، گسترش و شکوفایى علوم عقلى و به خصوص کلام در جهان اسلام، خود اسلام و متون و منابع اصلى آن از قرآن و روایات پیشوایان معصوم دینى است.
تا آنجا عقل و استدلال عقلى در دین و اثبات گزاره‌هاى دینى نقش داشته و مورد اهتمام و احترام دین اسلام است که علما و فقهاى اسلام با الهام از متون و منابع استخراج احکام دینى (قرآن و سنت)، همگى در آغاز رساله‌هاى عملیه اعلام می‌کنند که «تقلید در اصول دین جایز نبوده و مسلمان باید از راه دلیل و برهان عقلى، اصول دین را بپذیرد و به آن معتقد شود.»
گواه روشن بر عقل‌گرایى آیین اسلام این است که ـ گذشته از آنکه ماده علم نزدیک به 780 بار به صورت‌هاى گوناگون در قرآن آمده است ـ ماده عقل 47 بار، ماده فکر 18 بار، ماده لُب 16 بار و ماده تدبر 4 بار و سرانجام ماده «نُهْى» که به معناى عقل است، 2 بار در قرآن وارد شده است. افزون بر اینکه سراسر قرآن در باب معارف، سرشار از براهین استوار فلسفى است. چه کسى می‌تواند مقام رفیع عقلى و علمى آیات قرآن را در اثبات معارف اسلامى و کلیات فروع دین ـ که گاهى از دقیق‌ترین براهین عقلى بر مبدأ جهان استدلال می‌آورد ـ انکار کند؟
نمونه بارز و زنده دیگر بر عقل‌گرایى اسلام، کتاب عقل و جهل موجود در آغاز کتاب اصول کافى ـ معتبرترین کتاب روایى شیعه ـ است. در این کتاب، مؤلف عالی‌قدر آن، مرحوم ثقةالاسلام کلینى، اهمیت عقل و خرد از نظر وحى را با استفاده از احادیث معصومین آشکار ساخته است.
پس از رسول گرامى اسلام، نخستین فردى که باب تفکر عقلى و براهین فلسفى و کلامى در معارف توحیدى را بر روى مسلمانان گشود، امیرمؤمنان على بوده است. او اولین کسی بود که بدون هیچ‌گونه سابقه قبلى یا اطلاع از منابع و کتب فلسفى و کلامى بیگانه درباره ذات و صفات بارى تعالى و نیز درباره حدوث و قدم، بساطت و ترکیب، وحدت و کثرت و مانند آن، بحث‌هاى عمیقى را مطرح کرد که در نهج البلاغه و روایات مستند شیعه مذکور است. (علامه طباطبائى، بی‌تا: 48 ـ 56؛ جوادى آملى 1383: 35 ـ 172)
ب ـ ضرورت دفاع از عقاید دینى؛ یکى دیگر از عوامل گسترش و رشد کیفى علم کلام، ضرورت دفاع از دین و عقاید دینى و پاسدارى از آن در مقابل تهاجم اندیشه‌های الحادی و التقاطی بیگانگان و مخالفان است؛ زیرا دفاع از دین و دستاوردهاى فرهنگ غنى اسلام، رسالت سنگین و وظیفه خطیرى است که بر عهده هر مسلمان متعهد و مسئولیت‌پذیر به‌ویژه بر عهده علما و اندیشمندان دینى نهاده شده است. روشن است عمده‌ترین علم از علوم اسلامى که در آن علم، این رسالت به نحو احسن قابل تحقق است، علم کلام است؛ شاهد بر این سخن تعریف علم کلام به تبیین و اثبات عقاید دینى و پاسخ‌گویى به پرسش‌ها و دفع شبهات مخالفان، است.
ج ـ پیوستن ملل مختلف به اسلام؛ از عوامل مهم دیگرى که به پویایى و شکوفایى علم کلام و مسائل کلامى در دنیاى اسلام دامن زده است، پیوستن اقوام و ملل گوناگون به اسلام و مسلمانان در اثر فتوحات اسلامى و گسترش مرزهاى اعتقادى ـ جغرافیایى آن بوده است؛ زیرا موجب گشت تا نومسلمانان با رویکرد جدیدى که متناسب با فرهنگ و آداب ملى خودشان بوده است، به مسائل دینى و عقیدتى بپردازند؛ در نتیجه در هر مسئله‌اى از مسائل اسلامى برداشت‌ها و قرائت‌هاى گوناگونى پیدا می‌شد و هر کس می‌کوشید تا با ارائه دلائل، نظر و برداشت خود را به کرسى بنشاند. این تضارب آرا و اختلاف برداشت‌ها، از یکسو موجب تکمیل مسائل دینى ـ اعتقادى قبلى می‌شد، و از سوى دیگر عامل پیدایش مسائل جدید دینى ـ کلامى بود. این روند، زمینه رشد و بالندگى علم کلام را فراهم کرد.
مرحوم علامه طباطبائى در این زمینه فرمود:
« بحث‌هاى کلامى بعد از پیامبر اکرم و در زمان خلفا، در اثر آمیزش و هم‌زیستى مسلمانان با فرقه‌هاى گوناگونى که در سرزمین‌هاى فتح شده به دست مسلمانان می‌زیستند و [با] دانشمندان ادیان و مذاهب گوناگون از یکسو و ترجمه فلسفه یونانى به زبان عربى در زمان سلطنت امویان در اواخر قرن اول هجرى و سپس در عهد عباسیان و گسترش بحث‌هاى عقلى و فلسفى در میان اندیشمندان مسلمان از سوى دیگر و [افزون بر این دو، به سبب] ظهور تصوف همزمان با گسترش بحث‌هاى فلسفى و گرایش مردم به دستیابى به معارف دینى گسترش یافت». (بی‌تا: 56)
د ـ ترجمه آثار حکما و متکلمان بزرگ یونان؛ از عوامل گسترش و شکوفایى کلام و حکمت اسلامى، ترجمه آثار فلسفى و کلامى فلاسفه و متکلمان مغرب زمین به‌ویژه آثار یونانی است. با ترجمه کتب فلسفى و کلامى و دیگر آثار علمى حکما و متکلمان مغرب زمین مسلمانان به یکباره با انبوهى از مسائل فلسفى و کلامى آن هم با قرائت‌ها و دیدگاه‌هاى خاص حکما و متکمان آن سرزمین، روبرو شدند که قهرآ با دیدگاه اسلامى تفاوت بنیادین داشته‌اند. از این رو، حکما و متکلمان اسلامى به پژوهش و پالایش آن مسائل پرداختند و کوشیدند تا با بومی‌سازی آن فرهنگ، مسائل آن را با دیدگاه‌هاى حکمت و کلام اسلامى همسان و همسو گردانند.
در اثر این پژوهش‌های عمیق فلسفی ـ کلامی که در پرتو مکتب وحی تحقق پذیرفت، تعداد مسائل عقلی که در آغاز نهضت ترجمه از رقم 200 تجاوز نمى‌کرد، به رقم 700 رسید در این رهگذر بود که حکمت و کلام اسلامى به رشد و شکوفایى شایان توجهى رسیده است. (همان)

علم کلام سرچشمه علوم اسلامى

علم کلام از جهت موضوع، غایت و غرض، از شرافت و قداست بى‌مانندى برخوردار است و بر سایر علوم اسلامى برترى دارد؛ از این جهت می‌توان کلام را پایه و زیربناى سایر علوم به شمار آورد؛ زیرا: اولاً سایر علوم اسلامی در اثبات موضوع خود نیازمند علم کلام‌اند؛ چرا که تا وجود خداى یکتاى جهان و صفات کمالى او و بعثت و عصمت پیامبران و رهبران آسمانى در علم کلام اثبات نگردد، موضوع علوم دینى نظیر تفسیر، فقه، اصول، حدیث و غیر آن احراز نخواهد شد؛ پس زمینه پیدایش آن علوم از بین خواهد رفت. سایر علوم اسلامى نیز از لحاظ فلسفه احکام و پاسخ‌گویى به چراهاى موجود در پیرامونشان، نیازمند به علم کلام‌اند؛ زیرا پاسخ‌گویى به شبهات مخالفان و پرسش‌هاى مربوط به فلسفه و حکمت احکام از وظایف کلام اسلامى و متکلمان است.
ـ ثانیاً علم کلام از جهت غرض و غایت، بر سایر علوم شرافت و برترى دارد؛ زیرا هدف نهایى و مقصد عالى علوم و معارف دینى و الهى بلکه فلسفه اصلى و نهایی تشریع ادیان الهى و خصوص آیین مترقى اسلام، این است که انسان به کمال مطلوب و رستگارى حقیقى نائل آید. این هدف مهم و متعالى، تنها با گرویدن به دین و دارا شدن اعتقادات درست و انگیزه‌هاى خالص و نیز کردارها و اعمال شایسته و بى شائبه بر اساس آن اعتقادات، امکان‌پذیر است و بدون اعتقادات درست و راستین هیچ عملى سودمند نبوده، بار ارزشى نخواهد داشت و کمال‌آور نخواهد بود. (ر.ک: لاهیجى، بی‌تا: 12؛ ایجى، 1412 : 1/51)
بر مبنای این سخن است که محقق طوسى نیز می‌فرماید: «اساس همه علوم دینى، علم اصول دین (کلام) است که مسائلش بر محور یقین استوار بوده و بدون آن، ورود در مباحث دینى دیگر مانند اصول فقه و فروع آن ممکن نیست؛ زیرا ورود در آنها بدون آگاهى بر مسائل مربوط به اصول دین مانند زدن سقف بدون پایه است.» (طوسى، 1359: 1)
ـ ثالثاً برخى از علوم انسانى مطرح در حوزه معارف دینى مانند منطق و فلسفه، از مبادى ضرورى علم کلام محسوب می‌شوند. از این رو، گرچه در جهت اثبات موضوع نیازمند کلام نیستند، ولى از جهت اینکه کارآیى مؤثر و مفیدشان و نیز نقش سازنده آنها به این است که در خدمت دین، عقاید دینى و علم کلام باشند و به اثبات گزاره‌هاى دینى بپردازند نیازمند علم کلام هستند.
توضیح آنکه از سویی علم منطق راهکارهاى تفکر صحیح و روش‌هاى مناظره و استدلال را می‌آموزد و علم کلام و به طور مشخص، کلام عقلى علمى است نظرى و استدلالى، که کمتر از یقین، در آن اعتبار ندارد و معتقدات دینى ـ اصولى نیز تنها در صورتى ارزش دارند که از راه استدلال و برهان اثبات شوند؛ بدین سبب، علم منطق به عنوان مبادى استدلالى علم کلام مطرح بوده و جزو علوم مقدماتى آن محسوب می‌شود. بر این اساس متکلمان در کتب کلامى خویش پیش از ورود در مباحث کلامى، به مباحث منطق پرداخته، به طور مشروح یا مختصر، قواعد و مسائل علم منطق را ذکر می‌کنند.
از سویی دیگر با ملاحظه نظریه کسانى که موضوع کلام را نیز مانند فلسفه، «موجود بما هو موجود» دانسته‌اند، کلام اسلامى ـ شیعى با فلسفه خصوصاً در شکل و شمایل حکمت متعالیه صدرایى، در اصول و امهات مسائل وحدت داشته، اهداف مشترکى را دنبال می‌کنند و تنها در جهات غیر مهم و مسائل غیر اساسى اختلاف خواهند داشت. حتی بنابر نظر کسانى که موضوع کلام و فلسفه اولى را یکى ندانسته‌اند نیز بسیارى از مسائل فلسفى جزء مسائل مبادى کلام محسوب شده، در استدلال‌هاى کلامى نقش سازنده و مؤثر خود را ایفا می‌کنند.
برخى مسائل مهم فلسفى، از قبیل اصالت وجود، تشکیک در وجود، وجود رابط و مستقل، ویژگى‌هاى هستى ممکن و واجب، وحدت و اقسام آن، علت و معلول، امتناع دور و تسلسل، ویژگى‌هاى هستى مادى و مجرد، اقسام سبق و لحوق و غیر آن در تبیین و اثبات مباحث کلامى کاربرد زیادى دارند، به طورى که متکلم بدون آگاهى از این مسائل از عهده تحقیق درباره خداشناسى و توحید به خوبى برنمی‌آید؛ به عنوان نمونه، محقق طوسى از اصل «وجوب الوجود بالذات» که از مهم‌ترین و متقن‌ترین مسائل فلسفى است به عنوان یک قاعده مستحکم و فراگیر کلامى بهره گرفته و توسط آن، وجود خدا و بسیارى از صفات جمال و جلال او را اثبات کرده است. (ر.ک: طوسى، 1407 : 280 ـ283) نیز از مباحث بسیار مهم کلامى، علم پیشین خداوند به موجودات است و در روایات تصریح شده است که هیچ‌گونه تفاوتى میان علم خداوند به موجودات، پیش از آفرینش و پس از آفرینش آنها نیست. (ر.ک: صدوق، 1398، 137) تبیین این اعتقاد دینى، جز بر پایه اصول و قواعد فلسفى ممکن نیست؛ اصولى مانند: تشکیک در حقیقت وجود، اتحاد عاقل و معقول، و «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشىء منها» در این زمینه نقش‌آفرین و مؤثرند. همچنین تبیین عمیق و دقیق صغراى برهان حدوث که از براهین مشهور متکلمان بر اثبات وجود آفریدگار جهان است در گرو اصل فلسفى «حرکت جوهرى» است که از اندیشه‌هاى ابتکارى صدرالمتألهین به شمار می‌‌رود.
بر این اساس، باید گفت: فلسفه و به طور مشخص امور عامه آن ـ همانند منطق ـ از مبادى لازم علم کلام به شمار می‌رود. به همین جهت متکلمان پیش از ورود در بحث‌هاى کلامى (مباحث مبدأ و معاد) و به دنبال طرح مباحث منطقى، مسائل و مباحث فلسفى (امور عامه) را ارائه می‌کنند و مسائل آن را به همان نحوى که در فلسفه مطرح می‌شود بدون کم و کاست مطرح کرده، به تشریح آنها می‌پردازند.
در ذیل برخى از مهم‌ترین علوم اسلامى و نقش آفرینى کلام در آنها مورد بررسی اجمالی قرار می‌گیرد.
1 ـ کلام و فقه؛ علم فقه، از علوم اسلامى است که از نظر موضوع به علم کلام نیازمند است؛ زیرا فقیه انواع تکالیف الهى و وظایف مکلفان را بیان می‌کند. اما اصل تکلیف و حسن و لزوم آن مسئله‌اى است که علم کلام عهده‌دار بررسى و اثبات آن است. همچنین منابع و مدارک فقه و علم فقه وابسته به علم کلام است؛ زیرا مباحثى نظیر حقانیت قرآن و حجّیت سند از بحث‌هاى کلامى بوده، در علم کلام به اثبات می‌رسد.
2 ـ کلام و اصول فقه؛ در اثبات موضوعات و مسائل اصول فقه، مانند: حجیت ظواهر، تعارض و تزاحم احکام، حجیت اجماع، برائت عقلى، علم اجمالى، مستقلات و ملازمات عقلیه و دیگر مسائل اصول فقه، به قواعدى نظیر: حسن و قبح عقلى، قاعده لطف، قبح عقاب بلا بیان، قبح تکلیف مالایطاق، حکیمانه بودن افعال خداوند و مانند آن استناد می‌شود که همگى از مسائل کلامى هستند؛ به عنوان نمونه، سید مرتضى علم الهدى در ابواب مختلف کتاب «الذریعه» بحث‌هایى را مطرح می‌کند که همه آنها بر قاعده حسن و قبح استوار‌ند؛ از جمله شرایط حسن دستورات الهی، وجوب تقدم فرمان الهی بر زمان انجام آن، جایز نبودن تأخیر بیان از وقت حاجت، و اباحه عقلی. (ر.ک: علم الهدى، 1346: 1/161 ـ 172 و 361 ـ 362)
3 ـ کلام و تفسیر؛ موضوع علم تفسیر، قرآن و کلام الهى است و مفسران با شیوه‌هاى مختلف و از جنبه‌هاى گوناگون پیرامون آن بحث می‌کنند. روشن است اثبات اینکه قرآن کلام الهى و معجزه جاوید و بى‌نظیر پیامبر خاتم است بر عهده علم کلام قرار می‌گیرد. بر این اساس، علم تفسیر نیز در موضوع خود نیازمند علم کلام است.
4 ـ کلام و علم اخلاق؛ علم اخلاق نیز، از جهت موضوع نیازمند علم کلام است؛ زیرا مسائل و مکارم اخلاقى زمانى معنا و مفهوم پیدا کرده، در عینیت خارجى کاربرد مؤثر و نقش سازنده دارند که ضرورت اصل دین و حقانیت مبدأ و معاد در علم کلام به اثبات برسد. قول حق این است که مسائل و مفاهیم اخلاقى تنها در پرتو دین خدا می‌توانند معنا و مفهوم ارزشى پیدا کرده، موجب تعالى روحى انسان شوند.
علم اخلاق از جهت غایت و غرض هم نیازمند علم کلام است؛ زیرا کوشش علمای اخلاق بر این است که حس مسئولیت و تعهد اخلاقى ـ انسانى را در افراد تقویت کرده، آنها را بر اتصاف به صفات پسندیده و انجام کارهاى شایسته تشویق کنند و از آلوده شدن به صفات ناپسند و ارتکاب کارهاى ناشایست بر حذر دارند. نیرومندترین عامل دست یافتن به این هدف، اعتقاد به خدا و شناخت صفات جمال و جلال الهى و نیز جهان پس از مرگ است؛ چنان که محقق لاهیجى تقویت قوه عملى خود متکلم را یکی از غایات علم کلام می‌داند و می‌نویسد: «پنجمین غایت علم کلام به طالب علم کلام باز می‌گردد، و آن قوى شدن وى در علم، و درستى و اخلاص نیت در انجام کارها و نیز قوت و درستى اعتقاد در احکام عملى می‌باشد؛ زیرا بر پایه این اعتقاد و نیت درست، امید قبولى اعمال و دریافت پاداش می‌رود» (لاهیجى، بی‌تا: 12)

جایگاه و نقش متکلمان در اسلام

جایگاه متکلمان به دلیل شرافت ویژة علم کلام و اهمیت فزایندة رسالت و نقش متکلمان در مبارزه فرهنگی با اندیشه‌های الحادی و پاسخ‌گویی به شبهات و دفاع از عقاید دینی، است.
این جایگاه و منزلت ویژه، زمانی بیشتر آشکار می‌شود که به روش برخورد ائمه با متکلمان توجه شود. متکلمان در میان اصحاب و یاران ائمه به ویژه امام باقر و امام صادق ، جایگاه ویژه و منزلتی والا داشته‌اند؛ در دوران حیات امام باقر و امام صادق که به عللی زمینة مناسب برای احیای تفکر دینی فراهم آمده بود، این دو آموزگار بزرگ الهی، دانشمندان برجسته‌ای را در رشته‌های گوناگون علوم دینی و بشری تربیت کرده‌اند که در میان آنها متکلمان از منزلت ویژه‌ای برخوردار بوده‌اند؛ تا آنجا که امام صادق هشام بن حکم را در میان اصحاب خود ـ در حالی که جوان‌ترین آنها بود ـ بیش از دیگران تکریم می‌کرد و درباره‌اش این جملة زیبا و استثنایی را فرمود:
«هذا ناصِرُنا بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ وَ یَدِهِ. (صدر، بی‌تا: 361)
این شخص، یاری کنندة ما با قلب و زبان و دست خویش است.
نمونه دیگری از اکرام ائمه به متکلمان نیز در روایات دیده می‌شود؛ چنان که هشام می‌گوید: امام صادق دربارة «ابن‌طیار» (که از متکلمان بود) از من پرسید، گفتم: از دنیا رفت. امام فرمود: خداوند او را رحمت کند و مسرور سازد. وی از مدافعان سرسخت مکتب ما اهل‌بیت بود. (شیخ عباس قمی، بی‌تا، 2: 493). نضر بن صباح گوید: امام صادق به عبدالرحمن‌بن‌حجاج می‌فرمود: با مردم مدینه تکلم کن (به بحث‌های کلامی بپرداز؛) زیرا من دوست دارم در میان رجال شیعه، مانند تو دیده شود. (همان)
شهید مرتضی مطهری در این زمینه می‌نویسد:
ائمه اهل‌بیت نه تنها خود به بحث و تجزیه و تحلیل مسائل کلامی می‌پرداختند، گروهی را نیز در مکتب خود برای بحث‌های اعتقادی تربیت می‌کردند. هشام بن حکم همه برجستگی‌اش در علم کلام بود، نه در فقه یا حدیث یا تفسیر. امام صادق او را که در آن وقت جوانی نوخط بود از سایر اصحابش بیشتر گرامی می‌داشت و او را بالا دست دیگران می‌نشاند. همگان در تفسیر این عمل اتفاق نظر دارند که این تجلیل‌ها فقط به علت متکلم بودن هشام بوده است. امام صادق با مقدّم داشتن هشامِ متکلم بر ارباب فقه و حدیث، در حقیقت می‌خواسته است ارزش بحث‌های اعتقادی را بالا برد و کلام را بالا دست فقه و حدیث بنشاند. بدیهی است که این گونه رفتارهای ائمة اطهار تأثیر بسزایی در ترویج علم کلام داشته و در این که عقل شیعی از ابتدا عقل کلامی و فلسفی گردد. (مطهری، بی‌تا: 56)
امام صادق دانشمندان و متکلمان شیعی را مجاهدانی می‌داند که رویاروی شیطان و جنود او به مصاف ایستاده‌اند و از هجوم آنان به عقاید شیعیانی که توان پاسخ‌گویی به شبهات شیاطین شبهه افکن را ندارند، جلوگیری می‌کنند و حتی ارزش جهاد اعتقادی آنان را از جهاد با جسم و جان بالاتر توصیف کرده است. (طبرسی، بی‌تا: 17) امین‌الاسلام طبرسی در ذیل آیة کریمة «فلا تُطِع الکافِرینَ وَ جاهِدْهُم بِهِ جِهاداً کبیراً» (فرقان: 52)، گفته است: این آیه دلالت می‌کند بر این که از برترین جهادها و ارزشمند‌ترین آنها نزد خداوند سبحان، جهاد فرهنگی متکلمان در پاسخ‌گویی به شبهات دشمنان دین و پیروان باطل است. (طبرسی، بی‌تا، 7 ـ 8: 273)
بنابر این، متکلمان راستین پرچمداران دفاع از مرزهای اعتقادی اسلام بوده، عهده‌دار رسالت تبلیغی و ارشادی پیامبران هستند و این منصب بار سنگینی از مسئولیت را بر دوش آنان می‌گذارد که اگر با تعهد و توان لازم به انجام درست آن همت گمارند، نزد خداوند منزلتی والا دارند و به پاداش عظیم از سوی او دست خواهند یافت.

نتیجه‌گیرى

از آنچه درباره علم کلام گذشت روشن شد که علم کلام، شریف‌ترین، مهم‌ترین و حساس‌ترین علمى است که تاکنون فرهنگ جوامع بشرى به خود دیده است؛ چرا که سعادت و رستگارى انسان با موضوعات، مبادى، مسائل، غایات و فواید این علم رقم می‌خورد و علم تفصیلى و آگاهى تحقیقى نسبت به عقاید دینى که بسیار تعیین کننده و سرنوشت ساز است در پرتو شکوفایى و بالندگى این علم و رویکرد و اقبال دین‌داران پژوهشگر به آن به دست می‌آید.
همچنین، پاسدارى از سنگرهاى اعتقادى و کیان اسلام، که به عنوان جهاد بزرگ در راه خدا و نیز از شئونات و رسالت‌هاى پیامبران و پیشوایان دینى قلمداد شده است، هدف و رسالت علم کلام است که انجام آن بر عهده متکلمان و اندیشمندان دین‌باور و کفرستیز است. اینها همگى نشانه‌هاى گویاى نقش حساس علم کلام و متکلمان در راه احیاى اصل دین و به‌ویژه دین جاوید و جهانى اسلام است.
منابع تحقیق
- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، 1961 م، مقدمه ابن خلدون، بغداد، مکتبة المثنى.
- ابن ابى الحدید معتزلى، عز الدین ابوحامد، 1959 م، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاء الکتب العربیة.
- ایجى، عضد الدین، 1370 ش، شرح مواقف، به شرح سید شریف جرجانى، ج 1، قم، نشر شریف رضى.
- تفتازانى، سعد الدین، 1370 ـ 1371 ش، شرح مقاصد، قم، نشر شریف رضى.
- جرجانى، میر سید شریف، بی‌تا، التعریفات، بیروت.
- جوادى آملى، عبدالله، 1383 ش، حکمت نظرى و عملى در نهج البلاغه، قم، مرکز نشر اسراء.
- حلبى، على اصغر، 1373 ش، تاریخ علم کلام در ایران و جهان اسلام، تهران، انتشارات اساطیر.
- ربانى گلپایگانى، 1372 ش، مدخل و درآمد علم کلام، قم، نشر مؤلف.
- گلپایگانى، على، 1378 ش، درآمدى بر علم کلام، قم، انتشارات دارالفکر.
- جعفر، 1382 ش، حُسن و قُبح عقلى یا پایه‌هاى اخلاق جاودان، نگارش على ربانى گلپایگانى، قم، مؤسسه امام صادق .
- علم الهدى، ابوالقاسم على بن حسین، 1346 ش، الذریعة الى اصول الشیعة، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
- عبدالکریم، 1400ق ، ملل و نحل، بیروت، دارالمعرفة.
- صدر، سیدحسن، بی‌تا، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، تهران، منشورات الاعلمی.
- صدوق، ابى جعفر محمد بن على بابویه قمى، 1398 ق، کتاب التوحید، تهران، مکتبة الصدوق.
- طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، بی‌تا، تفسیر مجمع البیان، ناصر خسرو، تهران.
- طبرسى، ابومنصور احمد بن على، بی‌تا، الاحتجاج، بیروت، مؤسسه اعلمى للمطبوعات.
- طوسى، خواجه نصیر الدین، 1359 ش، تلخیص المحصّل (= نقد المحصّل)، تهران، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مک گیل، شعبه تهران.
- طوسى، خواجه نصیر الدین، 1407ق، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، شرح علامه حلى، تصحیح و تعلیق حسن حسن زاده آملى، قم، مؤسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
- طوسى، خواجه نصیر الدین، بی‌تا، جوهر النضید، قم، انتشارات بیدار.
- سید محمد حسین، بی‌تا، بدایة الحکمة، قم، مطبعة العلمیة.
- طباطبائى، سید محمد حسین، بی‌تا، ظهور شیعه، تهران، انتشارات مرصاد.
- قمی، شیخ عباس، بی‌تا، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، بی‌تا، بیروت، دار المرتضی.
- کلینى، محمد بن یعقوب، 1401 ق، اصول کافی، بیروت، دارصعب، دارالتعارف للمطبوعات.
- لاهیجى، عبدالرزاق فیاض، بی‌تا، شوارق الالهام، اصفهان، انتشارات مهدوى.
- لاهیجى، عبدالرزاق، 1372 ش، سرمایه ایمان، به کوشش صادق لاریجانى آملى، تهران، انتشارات الزهرا(س).
- لاهیجى، ملا عبدالرزاق فیاض، 1383 ش، گوهر مراد، تهران، نشر سایه.
- مطهرى، مرتضى، 1357 ش، عدل الهى، قم، انتشارات صدرا.
- مطهرى، مرتضى، 1385 ش، مجموعه آثار، ج 3، تهران، انتشارات صدرا.
- مطهرى، مرتضى، بی‌تا، آشنایى با علوم اسلامى، تهران، صدرا.
- ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، 1379 ق ، الاسفار الاربعه، ج 1 و 6، قم، مکتبة المصطفوى.
منبع: فصلنامه علمی - تخصصی (حکمت آیین)- دانشگاه باقر العوم وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی قم-
( شماره (4)- تابستان 1389
منبع: فصلنامه علمی - تخصصی (حکمت آیین)- دانشگاه باقر العوم وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی قم-
( شماره (4)- تابستان 1389